افق

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

اگر ساحل زندگی ات را به پروردگارت بسپاری

قشنگ ترین قایقش را که هرگز غرق نمیشودبرایت

میفرستد .     

نوشته شده در سه شنبه 18 شهريور 1393برچسب:ساحل زندگی,خدا,پروردگار,قایق,غرق,افق,ساعت 3:30 توسط بهروز ایران نژاد|

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”

نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:شهید,پلاک,گمنام,پدر,خدا,ساعت 16:18 توسط بهروز ایران نژاد|

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

خدا در دستیست که به یاری میگیری ،

در قلبیست که شاد میکنی ...

در لبخندیست که به لب مینشانی ...

خدا در عطر خوش نانیست ، که به دیگری میدهی

در جشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی

و آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی ... !

نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:خدا,یاری,شاد,قلب,عطر,نان,عهد,افق,ساعت 16:14 توسط بهروز ایران نژاد|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت